کد مطلب:1774 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:587

بخش دوم:(8)رابطه انسان با خدا
همان طور كه قبلا گفتیم، اخلاق اسلامی روابط گوناگون انسان با خدا، خود و محیط را تنظیم می كند. در اخلاق اسلامی می آموزیم كه چگونه رفتاری را در رابطه با خدا و خویشتن و محیط پیشه كنیم تا ملكات نفسانی ستوده ای بیابیم، كمالات شایسته انسانی را به دست آوریم و به هدف غایی خلقت خویش یعنی قرب خداوند و آرامش و سعادت ابدی برسیم.





نخستین و مهم ترین این روابط، رابطه انسان با خالق خویش است هر رابطه ای متكی به اطراف رابطه است در هر رابطه حداقل دو طرف وجود دارد و رابطه انسان با خداوند نیز دو طرف دارد. در برخی از روابط یك طرف رابطه فعال و طرف دیگر منفعل است. مثلا در رابطه انسان با اشیاء محیط پیرامون، انسان طرف فعال و اشیاء طرف منفعل رابطه اند. برخی دیگر از روابط اجتماعی خود در برابر انسان های دیگری قرار دارد كه آنها نیز همچون او فعال هستند و به طور همزمان از او تأثیر می گیرند و بر او تاثیر می گذارند. تفاوت روابط انسانی متقابل با روابط انسان با اشیاء در این است كه تاثیر اشیاء بر انسان تأثیری ناخواسته و ناآگاهانه است در حالی كه تاثیر انسان ها بر یكدیگر تاثیری آگاهانه و خود خواسته است در نتیجه نمی توان اشیاء را فعال دانست.





نوع دیگری از رابطه وجود دارد كه یك طرف رابطه هیچ گاه منفعل نمی شود. رابطه انسان و خداوند این گونه است بررسی این رابطه و چگونگی آن تا حدود زیادی در مباحث جهان بینی صورت می گیرد در جهان بینی رابطه تكوینی انسان و خداوند بررسی می شود. در این رابطه اراده و آگاهی انسان هیچ تاثیری ندارد. رابطه تكوینی انسان با خداوند رابطه خالق و مخلوق است خالقی كه كمال مطلق است و مخلوقی كه فقر و نیازمندی محض است و به اراده خالقش استعدادهایی در او نهفته است. این گونه رابطه، رابطه خالق و مخلوق اختصاص به انسان ندارد، بلكه همه هستی مخلوق خداست همه عالم فقیر الی اللَّه است و خداوند غنی علی الاطلاق است.





نوع دیگری از رابطه میان انسان و خداوند برقرار است كه به آگاهی و اراده انسان مربوط است یعنی اگر انسان موجودی بدون آگاهی و اراده بود چنین رابطه ای برقرار نمی شد. نام این رابطه را رابطه معرفتی می گذاریم زیرا منشأ همه رابطه هایی از این دست معرفت انسان به خداست.





معرفت انسان به خداوند حاصل مباحث اصول عقاید است كه در حقیقت به عقل نظری مربوط می شود معرفت انسان از دو جهت به اعمال ارادی او مربوط می شود:





الف - معرفت انسان ناشی از برخی فعالیت های ارادی است كه از آن با عنوان تأثیر اعمال اختیاری بر معرفت یاد خواهیم كرد؛





ب - برخی از اعمال انسان كه به رابطه او با خداوند مربوط است تحت تأثیر این معرفت قرار می گیرد كه از آن به تأثیر معرفت بر عمل یاد می كنیم.







تأثیر اعمال اختیاری بر معرفت

معرفت انسان به خداوند دو گونه است: معرفت فطری غیر اكتسابی و معرفت حصولی.





خداوند انسان را فطرتاً خداشناس و بلكه خداپرست آفریده است. انسان به اقتضای فطرت خویش همراه با همه ذرات هستی به وجود خداوند آگاه است و به سوی خداوند گرایش دارد. قرآن كریم بر آگاهی فطری انسان از خداوند تاكید دارد:





و اذ أخذ ربك من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربكم قالوا بلی شهدنا ان تقولوا یوم القیامة انا كنا عن هذا غافلین* او تقولو اشرك آباؤنا من قبل و كنا ذریة من بعدهم افتهلكنا بما فعل المبطلون؛ (20)





و یاد كن هنگامی را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنان را برگرفت و آنان را بر خودشان گواه گرفت كه: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری شهادت دادیم. تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این امر غافل بودیم. یا بگویید پدران ما پیش از این مشرك بوده اند و ما فرزندانی پس از ایشان بودیم آیا ما را به خاطر آن چه باطل اندیشان انجام داده اند هلاك می كنی؟





از این آیه فهمیده می شود كه خداوند از همه آدمیان به ربویت خویش اقرار گرفته است این اقرار گرفتن همگانی به این معناست كه همه آدمیان به اقتضای خلقت خاص نوع خود به وجود خداوند و ربوبیت او آگاهند.





اگر چنین آگاهی فطری و همگانی ای وجود دارد پس چگونه است برخی آدمیان وجود دارند و ربوبیت او انكار می كنند و برخی نسبت به وجود خداوند دچار شك و تردیدند؟ در پاسخ می توان گفت انسان افزون بر شناخت و گرایش فطری به خداوند گرایشات فطری دیگری نیز دارد. گرایش انسان به لذات حسی نیز فطری است و توجه او به امور محسوس از ویژگی های ذاتی اوست هر گاه انسان در توجه به محسوسات و گرایش به لذات حسی افراط كند، فطرت او پوشیده می شود و از آگاهی فطری خویش غافل می شود خداوند عقل را به انسان عطا فرموده است تا در این مواقع راهمای او باشد انسان با عقل خویش می تواند تردیدها را از خود دور سازد و آگاهی فطری خویش را باز یابد.





معرفت انسان به وجود خداوند و صفات او هر گاه به یاری قوه عاقله و به واسطه مفاهیم كلی و دلایل عقلی صورت گیرد، معرفتی حصولی است و به دست آوردن این معرفت نیازمند حركتی اختیاری برای شناخت حقیقت است.





یكی از جنبه های ارتباط اخلاق با معرفت خداوند در همین جا مطرح می شود.شناخت حصولی وابسته به اعمال اختیاری انسان و اخلاق عهده دار معرفی اعمال خوب و درست و تمییز آنها از اعمال بد و نادرست است پس تكلیف اخلاقی انسان درباره اعمالی كه بر شناخت حصولی او اثر می گذارند چیست؟







ضرورت اخلاقی شناخت خداوند

چنان كه دانستیم اخلاق روابط انسان را به گونه ای تنظیم می كند كه او را به كمال برساند. همچنین دانستیم كه خوبی و بدی اعمال بستگی به تاثیر آنها در رسیدن به كمال دارد. عملی كه اثر مثبت دارد یعنی انسان را به كمال نزدیك تر می كند عمل درست و خوب است و عملی كه دور كننده انسان از كمالش باشد نادرست و بد است. بنابراین تلاش برای شناخت خداوند از نظر اخلاق به دلایل زیر ضروری است:





1 - نخست آن كه شناخت كمال انسان وابسته به شناخت خداست كمال انسان قرب خداوند است و چگونه می توان این كمال را شناخت بی آن كه خدا را شناخته باشیم. كمال انسان، بالاترین رتبه معرفت به خداوند است. بالاترین مرتبه معرفت به خداوند كه برای انسان امكان پذیر است كمال نهایی اوست انبیاء این مرتبه از معرفت به پروردگار و اوصاف او را دارا هستند. ادیان الهی راه رسیدن به این مرتبه را به انسان معرفی كرده اند؛ راهی كه از مسیر تهذیب نفس و انجام اعمال متناسب با توانایی ها و كمالات انسان می گذرد؛ راهی كه ترسیم كننده فضایل انسانی است و روابط و اعمال انسان را به گونه ای تنظیم می كند كه بیشتر انسان ها و بلكه همه آنها امكان رسیدن به هدف غایی خلقت را بیابند.





2 - تشخیص درستی و خوبی اعمال، نیازمند شناخت آثار و نتایج آنها نسبت به هدف حقیقی و اصلی است پس بدون شناختن هدف امكان ارزیابی اخلاقی اعمال وجود ندارد. یك عمل نسبت به یك هدف دارای ارزش مثبت و نسبت به هدفی دیگر دارای ارزش منفی است. برای آن كه ارزش حقیقی عمل را بشناسیم، باید هدف حقیقی و اصیل را بشناسیم. برای امثال كسب درآمد بیشتر و تأمین رفاه خانواده یكی از اهداف سرپرست خانواده است. بنابراین هر عملی كه این هدف را محقق سازد نسبت به این هدف دارای ارزش مثبت است. اما اگر عملی درآمد خانواده را افزایش دهد ولی كرامت انسانی آنها را خدشه دار كند، آیا می توان آن را دارای ارزش مثبت دانست؟ در این جا باید هر دو هدف را با یكدیگر مقایسه كنیم و ببینیم كدام یك از آنها اصیل تر و بر دیگری مقدم است. رفاه شرایطی است كه در آن شرایط فرد فرصت و امكان بیشتری برای تفكر و عبادت خواهد داشت یعنی رفاه وسیله و ابزار خوبی برای تحقق اهداف انسان است ولی اگر این وسیله خود مانع تحقق هدف دیگری شود، دیگر مطلوب نخواهد بود؛ چرا كه كرامت انسانی هدفی اصیل است و هیچ گاه نباید این هدف اصیل را به پای هدفی واسطی و وسیله ای قربانی كرد. با شناخت هدف اصیل یعنی كرامت انسانی به راحتی می توانیم پاسخ پرسش فوق را بدهیم و بگوییم عملی كه كرامت انسان را خدشه دار كند حتی اگر بارزترین درجه رفاه را هم فراهم آورد، ارزش مثبت ندارد.





شناخت هدف غایی انسان، امكان طبقه بندی اهداف واسطی را فراهم می كند و ما را قادر می سازد كه ارزش هر عمل را نسبت به اهداف واسطی و هدف غایی بسنجیم. البته تشخیص آثار و نتایج همه اعمال برای انسان امكان پذیر نیست. از همین رو راه شناسی علاوه بر اتكاء بر وجدان اخلاقی، نیازمند راهمنایی الهی است و خداوند انبیاء را برای همین امر مبعوث فرموده است.





3 - راه شناسی، یعنی شناختن راه رسیدن به كمال نیازمند شناخت راهنمای حقیقی است بدون شناخت پیامبران راه وصول به كمال به طور شناخته نمی شود. پس دلیل دیگر برای ضروری بودن شناخت خداوند ضرورت شناخت نبوت و انبیاء الهی است. بدون شناخت خداوند و صفات حكمت و لطف الهی نبوت شناخته نمی شود و جستجو برای شناخت پیامبر راستین معنا نمی یابد.





بنابراین خداشناسی به معنای شناخت وجود و صفات خداوند، از دید اخلاق امری درست خوب و واجب است.





آن چه تاكنون گفتیم به خوبی نشان می دهد كه تأمل عقلانی درباره وجود و صفات خداوند از دیدگاه اخلاق ضروری است. همین مطالب را می توان دلیلی برای تحریك خود و تشویق دیگران به تحصیل معرفت خداوند دانست؛ ولی علت حقیقی گرایش انسان به شناخت خداوند قدری دقیق تر و لطیف تر است.





ریشه و علت تمایل انسان به شناخت خداوند كمال خواهی اوست انسان فطرتا خواستار كمال و خواهان برترین كمال است. یكی از كمالاتی كه بدون آن تحقق هیچ كمال انسانی دیگری ممكن نیست كمال علمی است. انسان فطرتا خواهان شناخت خود و دیگر موجودات است. این خواست فطری او رإ؛**ّّ وا می دارد كه به شناخت علت حقیقت هستی روی آورد. انسان با شناخت علت هستی می خواهد جهل را از خود زایل سازد و به كمال خود دست یابد. انسان تا زمانی كه علت وجود خود و دیگر موجودات را نمی داند از نقصان علمی رنج می برد و كمال خود را تحقق نایافته می بیند. پس معرفت خواهی انسان نسبت به خداوند معلول كمال جویی اوست.





با این توضیحات در می یابیم كه هم علت معرفت جویی انسان كمال خواهی اوست و هم دلایلی كه ذكر كردیم وابسته به ویژگی فطری كمال خواهی انسان است. انسان از آن رو كه خواستار كمال است، می خواهد كمال غایی و مقصد نهایی را بشناسد و می كوشد خوب و بد اعمال خویش را بسنجد و راه رسیدن به كمال را جستجو می كند.







سؤالات

1 - رابطه معرفتی بین انسان و خدا چیست؟ توضیح دهید؟





2 - معرفت انسان از چه جهت به اعمال ارادی او مربوط می شود؟ توضیح دهید؟





3 - معرفت فطری غیر اكتسابی انسان به خداوند چیست؟ توضیح دهید؟





4 - با وجود معرفت فطری انسان به خدا پس چرا بعضی نسبت به وجود خداوند دچار شك و تردید می شوند؟





5 - در چه صورتی معرفت انسان به وجود خدا و صفات او معرفت حصولی می باشد؟





6 - چرا شناخت كمال انسان وابسته به شناخت خدا است؟





7 - وقتی گفته می شود خداشناسی به معنی شناخت وجود و صفات خداوند از دید اخلاق امری خوب و واجب است یعنی چه؟





8 - گرایش فطری انسان به خداشناسی ریشه در كدام ویژگی انسان دارد؟





9 - چرا هر كس با براهین اثبات وجود خدا آشنا باشد، لزوما خداباور نیست؟







--------------------------------------------------------------------------------



پی نوشتها

20 - اعراف، 3 - 172.